درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ
شنبه 2 دی 1391برچسب:سد یا سکو؟!, :: 9:28 ::  نويسنده : حــسیـــنــــــ

در زمان هاي گذشته ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و براي این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد .

بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه ، بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاري هم غرولند می کردند که این چه شهري است که نظم ندارد . حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه اي است و ... با وجود این که هیچ کس تخته سنگ را از وسط برنمی داشت .

غروب ، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد . بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناري قرار داد . ناگهان کیسه اي را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه هاي طلا و یک یادداشت پیدا کرد . پادشاه در آن نوشته بود :

"هر سد و مانعی می تواند یک شانس براي تغییر زندگی شما باشد "!



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب